زندگی بدون عشق
قتلگاه آدمی است
جاده ای جهنّمی است
زندگی بدون عشق
قتلگاه آدمی است
جاده ای جهنّمی است
مرگ روزی خراب خواهد کرد
راه دلخواه زندگانی را
سقف کوتاه زندگانی را
دنیا پر از کفتار و مار و شیر و گرگ است
در بین اینها من چه هستم؟
آه! این معمّایی بزرگ است
ای کسی که قلب من سرشار از امّید تو است
تو کجا هستی که جان عاشقم
تشنه آغوش خورشید تو است
محفل ما گرچه بی جام و شراب و ساقی است
این که فعلا زنده ایم
جای شکرش باقی است
ای کسی که روح و قلبم آشیان توست
شعرهای سرخ من
اقتباسی از لبان توست
گرچه غرق ظلمتیم و نور نیست
درد و غم همزاد ماست
شادی از ما دور نیست